فستیوال اربعین

FESTIVALتوی این پست می‌خوام در مورد فستیوال عاشورا و اربعین و رفتار شگفت انگیز شرکت کنندگان صحبت کنم. اول از همه پیشنهاد می‌کنم سریال کمدی و بسیار زیبای Louis CK رو تماشا کنید. هم کلی می‌خندید و هم از ایده‌های جالبش بهره می‌گیرید. لویی یک کمدین مشهور امریکاییه که خودش به عنوان نقش اول فیلم در نقش یک کمدین ایفای نقش می‌کنه. توی یکی از قسمت‌های این سریال لویی دغدغه‌های مذهبی دوران بچگیش رو به تصویر می‌کشونه که چطور عقاید مذهبی رو در سن حساس کودکی ‌به مغزش فرو کردن و این مسئله باعث شد در ذهنش بستری مناسب برای ترس‌های بی‌جا و حتی کابوس‌های شبانه بوجود بیاد. خود من چندین بار در سن کودکی کابوس‌هایی دیدم با این محتوا که امام حسین روبروی من با شمشیر  بر روی اسبی خونین ایستاده و می‌خواد بخاطر گناهانی که مرتکب شدم سرم رو از بدنم جدا کنه. یا اینکه ابوالفضل بخاطر اینکه یه لیوان آب خنک خوردم و نگفتم یا حسین، می‌خواد به گلوم تیر یزنه. همه‌ی اینها از جانب مدرسه‌های جمهوری اسلامی بود و در عوض پدر و مادر فهمیده‌ی من بهم کمک می‌کردن و کتاب داستان و نوار قصه‌های کودک و نوجوان رو برام تهیه می‌کردن و زیبایی‌های دنیا رو بهم نشون می‌دادن. درواقع حقیقتی که می‌خوام بهش اشاره کنم همینه که ما انسان‌ها چیزهایی رو که در کودکی یاد می‌گیریم؛ مهم ترین داشته‌های کل دوران زندگیمون رو تشکیل میدن. اینکه خیلی از ما مردم ایران نمی‌تونیم براحتی در مورد امام حسین و کلاً اهل بیت فضاوت کنیم و موضوع رو بدون ترس مورد کنکاش قرار بدیم ریشه در کودکی ما داره. وگرنه به هرکسی توی دنیا مراسم قمه‌زنی رو نشون بدی به حماقت این مردم اطمینان پیدا می‌کنه. و مطمئناً مداحان با خوی حیوانی و یا طبل زنان خیابانی رو میشه نشونه‌ی کمبود آگاهی در یک جامعه‌ دونست.

 یکی از دلایل دیگه‌ای که باعث میشه این مراسم هر ساله با شکوه تر از سال قبل برگزار بشه ماهیت فستیوالی اونه که با هنرهای گرانبهایی چون موسیقی و رقص زینت داده شده و در نتیجه به طور ناخودآگاه و بعضاً خودآگاه سبب ایجاد لذت در شرکت کننده‌ها می‌شه. کسی که سنج و دمام میزنه در حقیقت داره ساز میزنه که اتفاقاً صدای بلندی هم داره. همگام با موسیقی و ریتم می‌رقصه و حرکات موزونی انجام میده. و هزاران چشم رو روی خودش احساس می‌کنه. مثل یک نوازنده‌ی گیتار الکترونیک در کنسرت یا یک DJ در فستیوال Tomorrowland از جمعیت انرژی می‌گیره و فستیوال رو به اوج لذت می‌رسونه. این مسئله در مورد مداح و زنجیرزن و سینه‌زن و قمه‌زن هم همینطور عمل می‌کنه. در واقع عاشورا و اربعین یک گردهماییه لذت بخشه که با گریه و ناله چهره‌ی لذت جویانه‌اش پوشیده شده. مردم دور هم جمع میشن و میخورن و میرقصن و وقت می‌گذرونن.

این مراسم خاصیت‌های دیگه‌ای هم داره که تا فردا هم میشه ازشون نام برد مثل آش و نذری و شله زردِ خوشمزه و شربت و چای نبات. دورهمی‌های شبانه و لات بازی‌ها و موتور سواری‌ها و تا دیروقت بیرون ماندن‌ بچه ‌های قد و نیم قد ( چه دختر چه پسر ) و هزارتا بازی و داستان‌های مختلف که کاملاً از موضوع اصلی به دوره.

و در آخر اینکه تا بوده و بوده یکی از نتیجه‌های دین و مذهب در دنیا همین بوده. ربطی هم نداره که اسلام باشه، مسیحیت باشه، یهودیت یا حتی یک فرقه‌ی محلی و یا هر زنجیر روحی دیگه‌ایی. توجه‌تون رو به تماشای این ویدیوی زیبا جلب می‌کنم.

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

ایران قلعه حیوانات

داشتم به این فکر می کردم که هر نفر از ما چطور میتونه در بالا بردن سطح آگاهی جامعه تاثیر داشته باشه چون من شخصا خوشبین به آینده ی نزدیک در ایران نیستم و معتقدم ما ایرانی ها تا متمدن شدن راه زیادی در پیش داریم. در واقع با نگاهی واقع بینانه میتونیم به راحتی ببینیم که بسیاری از مردم ایران از روی نادانی به بچه هاشون منفعت طلبی، چپاول، بی مسئولیتی و مصرف گرایی رو آموزش میدن و اسمش رو میگذارن زرنگی. این وسط هیچ جنبش یا نهادی هم وجود نداره که این موج ویرانگر رو مدیریت کنه. اینکه هنرمندان و فعالان حوزه ی فرهنگی دارن تلاش میکنن که فرهنگ سازی کنن خودش نشون دهنده ی بی فرهنگی ماست و تا زمانی که این حقیقت رو قبول نکنیم؛ ما هم مثل همون آدم متعصب و نادانی هستیم که الان داریم در موردش صحبت می کنیم. بذارید با چندتا مثال موضوع رو بهتر درک کنیم. مدیران مملکت که دیگه گندش رو درآوردن از همین مردم هستند. نماینده های مجلس که از سیاره مریخ نیومدن؟! اینها هم از بطن اجتماع به اینجا رسیدن و هنوز هم در بین مردم دارن زندگی می کنن. اگه عادلانه بخوایم عمل کنیم نماینده های مردم در مجلس اسلامی درواقع کثیف ترین انسان های مملکت هستند که مستحق سخت ترین مجازات در کل دنیا هستند. داستایِفسکی میگه:

سقفِ آزادی رابطه ی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد. در جامعه ای که قامتِ تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه می شود. وقتی سقف کوتاه باشد آدم های بزرگ سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند، آدم های کوتوله اما راحت جولان می دهند. مردمِ عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند و سقف ها پایین و پایین تر می آید و مردم بیشتر و بیشتر قوز میکنند تا اینکه کمر خم می شود و دیگر نمی توانند قد راست کنند.

یک عامل مهم برای ارتقای سطح تفکر مردم آموزشه که وضعیت غم انگیزی داره. معلمین نادانی داره که درست آموزش ندیدن و در عوض از مهارت خوبی در کاشتن عقده توی دل دانش آموزان برخوردارن. البته اینو هم بگم که من دهه شصتی هستم و دلم خیلی از این چیزها پره. مردم هم که انگار کاملا از همه چیز راضی هستن و تند و تند زاد و ولد میکنن و بچه هاشون رو میذارن توی مدرسه های این دیو صفت‌ها تا بهشون آموزش احکام و شرعیات و تاریخ غلط بدن و همه با هم به تحجر سقوط کنن. ما ایرانی ها تا این حد وضعمون داغونه. من فکر میکنم ما به یک شوک نیاز داریم. یه اتفاق که ما رو سر عقل بیاره. دلیلش هم اینه که ما یکدفعه به اینجا نرسیدیم؛ ما به مرور زمان به این بدبختی رسیدیم و بهش عادت کردیم.

کافیه بشینید و به حرف های چندتا از وزیران و مدیران قبل از انقلاب گوش بدید تا متوجه بشید سطح سواد و شعور فوق العاده اونها با مسئولین گوساله جمهوری اسلامی چه تفاوت فاحشی داره. ببخشید اگه به گوساله توهین کردم چون گوساله حیوان بی آزار و شریفی ست. برای میهن ما فقط یک مشت مدیر با مغزهای کپک زده بجا مونده که یکیش هم جواد ظریفه. و متاسفانه اکثر مردم ما فکر می کردن ظریف یه آدم درست و حسابیه که آخرش هم گندش دراومد که کاملا برعکس ایشون اصلا بویی از انسانیت نبرده و این مسئله به همه ثابت شد.

در آخر به این نتیجه رسیدم که درسته که حکومت ظالم و دیو صفتی داریم. ولی حداقل ما که میتونیم به خودمون ظلم نکنیم و آدم باشیم. کافیه مطالعه داشته باشیم و مطالعاتمون رو با دیگران به اشتراک بگذاریم. برای خودمون قدم برداریم و خودمون رو اصلاح کنیم.

اون ساختمون سازی نباشیم که اتفاقا از قشر مرفه جامعه‌ست و نصف شب کار میکنه و حاضره برای منفعت خودش آسایش یک کوچه رو برهم بزنه. اون مؤمنی نباشیم که بلندگو علم میکنه تو محله و دم به دقیقه اذون اجباری پخش میکنه. اون جوونی نباشیم که میره چهار جفت بلندگو بیضی و یک ساب به اندازه یک تشت روی ماشینش نصب میکنه تا توی خیابون برای همه مردم آهنگ اجباری بذاره. به جاش خیلی خوبه که باهاش بره پارتی بگیره. اگه بنگاه داریم قالتاق نباشیم. اون طنز پردازی نباشیم که در مورد خطاهای حکومت جک میسازه و میخنده تا بار گناه اونها رو کمتر کنه و همه چیز رو عادی جلوه بده. مثلا کجای تجاوز به دانش آموز خنده داره که در موردش جک ساخته میشه؟! و هزارتا ناهنجاری ها و رفتارهای دیگه که نباید انجام بدیم تا به تمدن نزدیک بشیم. خلاصه اینکه هیچ کس به داد ما نخواهد رسید بجز خودمان.

اینکه تیتر و عکس این پست رو قلعۀ حیوانات گذاشتم به دلیل شباهت بسیار زیاد موقعیت کنونی ما با متن کتاب بود. به طوری که اگه هر ایرانی شروع به خوندن این کتاب بکنه به طرز شگفت آوری انگار داره توی آینه نگاه میکنه. شخصیت ها و کل داستان شما رو به یاد حرف های خمینی و انقلاب ۵۷ میندازه. انقلابی که از روی نادانی و بی سوادی مطلق مردم و البته اشتباهات و بی تجربگی های شاه صورت گرفت. و نتیجه اش شد چهار دهه فلاکت، عقب ماندگی و همچنان بی سوادی و نادانی بیشتر. ما مردم ایران تا زمانی که نخوانیم و نخوانیم و نخوانیم به سعادت نخواهیم رسید. خوندن کتاب زیبای قلعۀ حیوانات رو به همه‌ی هموطن‌های عزیز توصیه میکنم.

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

نظام، در حال سقوط

در بین کسایی که کار سیاسی میکنن عقیده ای وجود داره که میگه برای بهبود اوضاع ایران و رسیدن به نوعی از دموکراسی نیاز هست که به مرور زمان، کم کم و به قول بعضی ها با قلم و کاغذ به جنگ با استبداد رفت تا بتونیم به نتیجه ی خوبی برسیم. من خودم از اون دسته افرادی بودم که میگفتم خشم و خونریزی و انقلاب دردی رو دوا نمیکنه و چه بسا حتی باعث خراب تر شدن اوضاع کنونی هم بشه. ولی توی این چند سال اخیر با دیدن این اتفاقات دردناک و اوضاع خراب معیشتی و ظلم و ستم روز افزون نظام جمهوری اسلامی کم کم دارم به این نتیجه میرسم که شاید انقلاب، خونریزی و براندازی رژیم کنونی هر چقدر هم که عواقب سهمگینی داشته باشه تاوانیه که باید بپردازیم تا به آزادی و سرافرازی دست پیدا کنیم. یکی از دلایل این تغییر عقیده هم اینه که به وضوح دارم میبینم که احساس نا امیدی فضای مملکت رو فرا گرفته و روی سخت کوش ترین افراد هم تاثیر خودش رو گذاشته. چطور میشه با آخوند های هشتاد ساله با تفکر مسموم عصر حجری که اتفاقا قدرتمند ترین پست های حکومتی رو در دست دارن تعامل کرد؟! کسی که میگه چنین طرحی در مدتی طولانی جواب میده لطفا بگه که دقیقا منظورش چند ساله؟! و به چه قیمتی؟! به قیمت حروم شدن عمر چند نسل؟! و تباه شدن روح چند نفر؟!

حرفم با کساییه که کار سیاسی میکنن و به خواب غفلت فرو رفتن و یادشون رفته که چه سرها بریده شده و چه رگ ها زده شده اونم به دست همین آخوند هایی که تعامل ناپذیر هستند. پر واضحه که دیگه به این موقعیت فلاکت بار عادت کردیم و پوست کلفت شدیم و حالا نیاز به یک سیلی محکم داریم.

اینکه کم کم و به مرور زمان روی سیاست ها و افکار عمومی کار کنیم باعث میشه جنایت های افراد نظام در سطوح مختلف نادیده گرفته بشه و یا حتی فراموش بشه. غیر از اینکه تضمینی بدیم که این تغییر چند سال بیشتر طول نمیکشه. و تازه بعد از اینکه بستر مناسبی برای اجرای عدالت بوجود اومد همه ی افرادی که در جنایت های رژیم علیه مردم نقش داشتن مجازات بشن. ترتیبی داده بشه که از بالاترین سطح مقامات تا پست ترین مهره ی نظام مثل بسیجی و مامور و مخبر به میز دادگاه کشیده بشن تا عدالت به طور کامل رعایت بشه. وگرنه جنبش های سیاسی و اجتماعی با اهداف بلند مدت برای تغییر اساسی در امور مملکت خیانت بزرگی در حق مردم ستم دیده ایران زمین خواهد بود. کسایی در خارج از کشور اعتقاد دارن که میتونن با هدف رسیدن به دموکراسی در طولانی مدت از راههایی مثل علم و دانش و شرکت در سمینار و وبلاگ نویسی و فعالیت در فضاهای مجازی تاثیر گذار باشن. باید بگم ما به مثال یک هواپیمای در حال سقوط هستیم که اتفاقا توی این اوضاع حساس معتقدم که باید گذاشت تا این هواپیما با مغز به زمین بخوره نه اینکه با این فعالیت ها از سرعتش کم کنیم و یک امید کاذب به مردم تزریق کنیم که شاید این هواپیما به زمین برخورد نکنه. چون در هر صورت این هواپیما تحمل اینهمه سنگینی رو نداره و بالاخره به زمین میخوره و چه بهتر که زودتر تکلیفمون در این مورد مشخص بشه.

یکی از دوستام که اتفاقا خارج از کشور زندگی می کنه و دغدغه ای هم نداره میگه: « این وضعیت برای مملکت لازمه. درواقع این یک مرحله ی گذاره که باید به این شکل طی بشه تا به نتیجه برسه. مثل یک کرم ابریشم که به سختی از پیله خودش بیرون میاد و به دوران با شکوه پروانگی دست پیدا می کنه. و اگر سعی کنیم به زور از پیله بِکشیمش بیرون میمیره ».

متاسفانه باید بگم که این کرم اصلا قرار نیست که به پروانه تبدیل بشه و این ما هستیم که اون رو با کرم ابریشم اشتباه گرفتیم. ما هیچ وقت نمیتونیم روی آسفالت گندم بکاریم. برای رسیدن به دموکراسی و آزادی لازمه که یک بستر مناسب و حاصل خیز داشته باشیم. که اونم با دانایی و آگاهی مردم قابل دسترسیه.

این صرفا یک کار سیاسی نیست بلکه یک روش زندگی کردنه. حداقل در مورد خودم مطمئنم و میدونم که دارم تلاش میکنم تا این گفتگو و این نوشتار باعث بشه دقیق تر به مسائل فکر کنیم بلکه سطح فرهنگ و آگاهی خودمون رو ارتقا بدیم و باهم به نتیجه خوبی برسیم

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

.

از پلیس دوری کنیم

police 1

همه ما میدونیم که وظیفه‌ی پلیس هر کشوری حفظ امنیت و آرامش شهروندان اون جامعه ست و این میتونه شامل چیزهای گسترده ای باشه مثل پیشگیری از جرم، اجرای صحیح قانون، تامین بودجه و تجهیزات، گزینش صحیح، مدیریت و حتی آموزش و فرهنگ سازی. از اونجایی که یک مامور پلیس مثل همه‌ی ما آدمه و دارای احساساته در نتیجه نقاط ضعفی هم میتونه داشته باشه. یعنی یه مامور نیروی انتظامی میتونه در یک موقعیت روحی خاص، کاملا به طور سلیقه ای عمل کنه و اونجور که باید قانون رو اجرا نکنه. مثلا ممکنه توی خونه با زنش دعواش شده باشه و تلافیش رو سر یه شهروند خالی کنه. یا اصلا از فرط بی پولی دستش به کارهای خلاف آلوده بشه. این موقعیت برای هر مامور پلیسی توی دنیا ممکنه اتفاق بیوفته. حالا مامورهای نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران رو تصور کنید؛ کسی که توی ذهنش به جایی رسیده که چنین شغل کثیفی رو انتخاب کرده. کسی که هزار عقده‌ی جورواجور رو با خودش حمل میکنه. کسی که از پایین ترین حقوق برخورداره. کسی که توی هر مقامی هم که باشه باز هم از یک نفر که بالادستشه دستور می‌گیره. کسی که هر روز باید بره توی نمازخونه و سجاده آب بکشه. کسی که موقعیت زندگیش توی روستا، شهر یا هر جای دیگه اونقدر بد بوده که شرایط متعفن پادگان، پاسگاه و یا کلا سیستم نظامی براش مثل بهشت میمونه. کسی که بیشتر وقتش رو توی لباس سبز لجنی میگذرونه و صبح تا شب سوار بر موتور سیکلت توی سرما و گرما توی خیابون ها می‌چرخه. کسی که تمام وقت توی پاسگاه داره با مردمی که به مشکل برخوردن سر و کله میزنه. کسی که از بالا دستیش تو سری می‌خوره و به پایین دستیش تو سری میزنه و این فکر که همه‌ی مردم ازش نفرت دارن روز به روز توی ذهنش پر رنگ تر میشه.

 همچین آدمی اگه کسی رو با دوست دخترش یا با دوست پسرش توی خیابون ببینه مثل یک حیوون وحشی رفتار میکنه و از دید مذهبی به وظیفه‌ش عمل میکنه و اگه خیلی هم اهل مذهب نباشه رشوه‌ میگیره و میزنه به چاک. ماموری که عمداً وقت کشی میکنه تا دعواها تموم بشن و بعد سر صحنه حاضر بشه. چنین کسی اگه یک محموله تجاری رو ببینه که تازه از گمرک خارج شده دندونش رو تیز میکنه و هزارتا چوب لای چرخ مردم میکنه تا بتونه پولی به جیب بزنه. و به خاطر جایگاهی که داره خیلی راحت میتونه توی دنیای مواد مخدر بازی کنه و از این وضعیت هم کلی پول به جیب بزنه.

 حالا اگر روزی کسانی بخوان چنین موقعیتی رو ازش بگیرن و بیان توی خیابون و بخاطر هر چیزی اعتراض کنن با دل و جون خون میریزه و تمام عقده های زندگیش رو توی سر مردم خورد میکنه. در واقع دقیق تر که نگاه میکنیم می‌بینیم برای همچین کسی هیچ عذاب وجدانی وجود نداره و چه بسا اصلا وجدانی وجود نداشته باشه. پلیس ایران بیشتر به زالویی شبیهه که با خوردن خون و روح مردم زنده ست و هیچ درکی از حفظ امنیت و آرامش نداره. توی بعضی از کشور ها مردم با وجود مامور احساس امنیت میکنن ولی توی مملکت ما وقتی سر و کله ی چندتا مامور پیدا میشه مردم احساس نا امنی میکنن.

کسی که در مدت کوتاهی خودش رو در لباسی میبینه که میتونه به پایین دست خودش و مردم امر ونهی کنه و زور بگه یکی از تعاریف نوکیسگی در پایین ترین سطح خودش رو به ما نشون میده. که از دید ما موقعیت کوچک و سخیفی به نظر میرسه.

با چنین دیدگاهی بنظر میرسه بهترین راه اینه که سعی کنیم به هر نحوی که شده از مامورهای نیروی انتظامی دوری کنیم تا  از نیش زهرآلودشون آسیب نبینیم.

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

طرز تهيه ودكا خرما

khorma

همانطور كه توی پست های قبلی توضیح دادم مى دونيد که اساساً از تقطير مواد شيرين و قند داری که تخمیر شده باشن ودكا يا همون عرق بدست مياد كه شامل الكل اتانول است و آب.

عرق خرما خيلى مورد پسند منه چرا كه خيلى آسونه، طعمش خوبه و گيراييش هم عاليه در ضمن ارزونتر از كشمشه و لازم نيست خرماى درجه يك بگيريد. خرمايى كه شكرك زده باشه هم بهتره.

مواد مورد نياز رو مينويسم ولى اين مقدار رو ميتونيد به نسبت بشكه ايى كه داريد افزايش بديد.

در مورد وسايل عرق گيرى يه پست كامل همراه با عكس براتون گذاشتم كه خيلى آسون و كاربرديه. به اونايى كه وسايل عرق گيرى هم دارن پيشنهاد ميكنم اينو حتماً ببينن. «دیگ عرقگیری«

توی این مطلب باز بهتون میگم که اگه ودکای شما بد بو بشه چطور میتونید بوی بدش رو بگیرید.

وسايل و مواد مورد نياز

دو كيلو و دويست گرم خرما بدون هسته

شش ليتر آب

بشكه ده ليترى

دیگ عرق گیری

مرحله اول

معمولاً دو كيلو خرما دويست گرم هسته داره. خب حالا بشكه خودتون رو علامت گذارى كنيد مثلا شش ليتر آب بريزيد و با ماژيك يا خودكار علامت بزنيد و بشكه رو با آب گرم پر كنيد تا خرما ها راحت تر حل بشن. هسته خرما ها رو بگيريد و بريزيد توى بشكه بعد با يك چوب يا ملاقه بزرگ و تميز خرما ها رو له كنيد تا توى آب حل بشن. در اين حالت يك سوم فضاى خالى بالای بشكه داريم. مخمر هم نيازى نيست چون اين مقدارى كه نوشتم اگه مخمر بزنيد غليان ميكنه و از بشكه ميريزه بيرون. اگه مى خواين يكى دو روز زودتر جواب بگيرين و از لحاظ تخمير مطمئن تر باشين بايد اين مقدار رو كم كنيد بعد يك گرم مخمر نان با يك ليوان آب و يك قاشق چايخورى شكر مخلوط كنيد و به مواد اضافه كنيد. من كه خودم مخمر نميزنم.

مرحله دوم

بعد از اينكه تاريخ رو يادداشت كرديم سر بشكه رو مى بنديم و ميذاريمش يه جاى گرم با دماى بين ٢٤ تا ٢٧ درجه. فرايند تخمير از الان شروع ميشه. از نشانه هاى فرايند تخمير اينه كه بوى تندى داره و گاز توليد ميكنه و به صورت حباب از مواد مياد بيرون. بعد از سه روز خرما ها ميان بالاى بشكه و بايد ديگه از اين به بعد هر روز سر بشكه رو باز كنيم و مواد رو هم بزنيم اونم به مدت دو سه دقيقه. بعد از ده يا دوازده روز، ديگه خرما ها ته نشين ميشن و فرايند تخمير به آخراش نزديك ميشه. بعد از پانزده روز فرايند تخمير تموم ميشه ولى بخاطر شرايط جوى مختلف و براى اطمينان، مواد کلاً بعد از بيست روز آماده تقطیر میشه.

مرحله سوم

حالا بعد از بيست روز وقتش رسيده كه شراب اوليه رو تقطير كنيم يا به تعبيرى عرقش رو بگيريم. براى اينكار ديگ و وسايل عرق گيرى رو آماده ميكنيم.

IMG_3816 مواد درون بشكه رو ميريزيم توى ديگ. تفاوت اصلى شراب خرما و كشمش اينجاست كه شراب اوليه خرما رو بايد تا نصف ديگ پر كنيم و نه بيشتر ولى شراب اوليه كشمش رو تا سه چهارم ديگ هم ميشه پر كرد. علتش هم اينه كه شراب اوليه خرما كف ميكنه و وارد لوله خروجى ميشه و كار رو خراب ميكنه و قاطى محصول نهايى ميشه. سر ديگ رو می بنديم و زيرش رو روشن ميكنيم و بعد از پنج دقيقه شعله رو روى كم تنظيم ميكنيم به طورى كه دما در حدود هفتاد درجه ثابت بمونه چون الكل در دماى هفتاد درجه تبخير ميشه. حالا مثل عكسى كه براتون گذاشتم لوله ها رو وصل ميكنيم و آب سرد رو باز ميكنيم تا برج تقطير پر از آب بشه و از خروجى سرازير بشه. اصلاً لازم نيست پر فشار باشه، به اصطلاح يه باريكه ى آب كافيه تا لوله ها خنك بمونن. حالا منتظر مى مونيم تا عرق يا همون ودكاى ناب از لوله ى برج تقطير چكه چكه بياد بيرون. در اين حالت معمولا الكل سنج پنجاه درجه رو نشون ميده. در ضمن عرقى كه بيرون مياد بخاطر طراحى خوب برج تقطير، خنكه و خطايى در الكل سنج نشون نميده چرا كه اگر مايع گرم باشه الكل سنج خطا خواهد داشت. براى اطمينان به اندازه نصف استكان از محصول اوليه رو دور بريزيد كه اگه الكل متيليكى هم وجود داشته باشه قاطى عرقتون نشه. بعد از مدتى كه عرقگيرى كرديد، الكل شروع ميكنه به افت كردن اينجا ديگه به خودتون بستگى داره كه دوست دارين محصول نهاييتون چند درصد باشه و چه موقع عمليات رو متوقف كنين. معمولاً از اين مقدار يك شيشه يك ليترى عرق سى و هشت تا چهل درصد بدست مياد. بعد از اتمام كار شراب اوليه رو دور بريزيد چونكه تمام الكلش رو از جونش كشيديد بيرون.

تجربهی ارزشمند: اگر به هر دلیلی محصول نهایی بوی بدی داشت میتونید از فیلتر کربنی ردش کنید تا بوی بدش گرفته بشه.

فیلتر کربن فعال رو میتونید از مغازههای تصویهی آب تهیه کنید که به فیلتر یخچال معروفه و عکسش رو براتون میذارم.

01

این فیلتر گازهای بد بو و مضر رو میگیره و روی درصد الکل هیچ تاثیری نداره فقط قبل از استفاده باید به مدت پنج تا ده دقیقه آب رو ازش رد کنید تا کربنهای سیاه رنگ ازش خارج بشن و بذارید آبش کامل تخلیه بشه. عرقی که از فیلتر رد شده مثل ودکای کارخونهایه و هیچ بو و مزهی بدی نمیده. این کاریه که کارخونههای ودکا سازی انجام میدن البته با فیلترهای بیشتر و تکنولوژی بالاتر.

من تا حالا صد ها بار اين كار رو انجام دادم. و تجربه بهم ثابت كرده كه اگه عرق يا همون ودكا رو به مدت دو هفته يه جاى خنك بذاريم گيرايى فوق العاده ايى بهم ميزنه و عالى ميشه. سابقه داشته كه با پونصد سی سی عرق بيست درصد سه نفر كله پا شديم. يادتون نره عرق رو هميشه با مزه بخوريد. از لحظه هاى زندگيتون لذت ببريد. به خاطر شرايط مملكتمون تا ميتونيد از ودكا و شراب خونگى استفاده كنيد چون مطمئنه، پاكيزه ست، گيرايى خيلى خوبى داره، ارزونتره، صبح هم كه از خواب پا ميشيد كسل نيستيد چون قرص و دوا توش نيست و كلاً ثوابش هم بيشتره. همونطور كه خيام ميگه

می نوش که عمر جاودانی اینست

خود حاصلت از دور جوانی اینست

هنگام گل و باده و یاران سرمست

خوش باش دمی که زندگانی اینست

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

الف مثل انتقام خ مثل خامنه ای

B000I186FW_vforvendetta_UXWB1._RI_SX940_توی حبابی از نا امیدی و یاس داری زندگی میکنی و میدونی که دیگه به این وضعیت عادت کردی. واسه خودت یک مشت دلخوشی جمع کردی و هر از گاهی در گنجینه رو باز میکنی و بهشون سری میزنی. آخه میدونی، آدمیم دیگه. توی ذهنمون دنبال یه جای امن و بی دردسر میگردیم. مثل جمع دوستان مثل یه تفریح قشنگ مثل یک تنفس آزاد. و درست همون موقع که فکر میکنیم همه چیز داره خوب پیش میره توی فضای مجازی و رسانه ها میبینی که مردم ریختن توی خیابون و دارن شعار مرگ بر خامنه‌ای میدن! یه دلهره‌ی مبهم میوفته ته دلت و جوشش همین دلهره ست که ارزش ها و خاطرات کهنه شده‌ات رو دوباره تازه میکنه و دوباره یادت میاد که یه دست آهنی داره به گلوت فشار میاره و خیلی وقته که تبدیل شده به یکی از اعضای بدنت. دست و پاهات توی گِل فرو رفتن و تازه به این بوی گند عادت کرده بودی. خبرها رو دنبال میکنی. با هر عکس و فیلم جوشش این دلهره بیشتر میشه و تو بیشتر و بیشتر متوجه میشی که تا چه حد به این گند و مُردار دیگه عادت کردی. به روز دوم و سوم که میرسه شعارها تندتر و خشن تر میشن و تعداد کشته‌ها بیشتر. هیجان زده میشی، خشمگین میشی و فیلم های گرفته شده از توی خیابون ها نشون میده که اوضاع خیلی بی‌ریخته. به مرز جنون میرسی و از ته دل دوست داری نابودی نظام رو ببینی. نابودی اسلام رو ببینی. و دوست داری حتی خودت هم در نابود کردنش سهیم باشی. دوست داری هرچی مسجد و امام زاده ست رو به آتیش بکشونی و هرکسی از اسلام  حرف میزنه خرخره ش رو بجوی. و فراموش میکنی که قبلا با خودت به یک جمع بندی رسیده بودی و این داستان دیگه برای تو یک موضوع حل شده بوده. که اینها با زور چماق و تفنگ از بین نمیرن و حتی حاضرن ایران رو با خاک یکسان کنن ولی قدرت رو از دست ندن. درک میکنی که این یک مرحله ی گذاره و همه ی این دلهره ها و خفقان ها بازی پر حکمت روزگاره. تا ما به خودمون بیایم و دوباره به عقلمون رجوع کنیم. دست از تلاش برنداریم و خودمون و اطرافیانمون رو آگاه کنیم. آگاه از اهداف حکومت. آگاه از اهداف دین. آگاه از نیاز های بشریت. آگاه از قدرت تفکر عمومی یک جامعه. که هیچ چیز جز آگاهی نمیتونه این نظام کثیف جمهوری اسلامی رو از بین ببره.

فیلم V for Vendetta به معنی الف مثل انتقام شباهت خیلی زیادی داره به موقعیت کنونی ما توی ایران. و به طرز عجیبی تمام ویژگیهای رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی رو به تصویر میکشه. و تمام مدتی که داشتم فیلم رو تماشا میکردم مردم، سران نظام و خامنه ای رو که در راس نظام قرار گرفته بود رو میدیدم. تماشای این فیلم مخصوصا توی این روزهای بحرانی برای ما لازمه. داستان از اونجایی شروع میشه که یک نفر بنام V که ظلم و ستم دیده ی یک رژیم دیکتاتوریه و مدتی رو توی زندان گذرونده و رنج کشیده با یک اتفاق از زندان فرار میکنه و تصمیم میگیره رژیم رو سرنگون کنه. تلوزیون رو تصرف میکنه و با یک نطق آتشین مردم رو سر عقل میاره و این آغازی میشه برای سرنگونی نظام.

یکی از عناصر مهم فیلم اینه که رژیم داره از مذهب برای سرکوبی استفاده میکنه. فساد مقامات عالی رتبه و مذهبی به تصویر کشیده میشه. و خودسری و لجبازی مریض گونه ی رهبر و بدبینی افراطی اون رو نسبت به هر کس که باهاش مخالفت میکنه برای همه ما آشناست. شخصیت اصلی فیلم یک بار با مرگ روبه رو شده و میدونه که اگه حتی رژیم بتونه اون رو نابود کنه ولی هیچ وقت نمیتونه یک تفکر رو از بین ببره. یک ذهنیت راستین که هیچ وقت از بین نمیره و روز به روز قدرتمند تر میشه.

بعد از اینکه مردم آگاه میشن و پا به خیابون ها میذارن. اولین خون ریخته میشه و از اونجایی که یک رژیم دیکتاتوری چیزی جز سرکوب بلد نیست اوضاع از کنترل خارج میشه و همه چیز به کثافت کشیده میشه. و نظام با هر حرکتش تیشه ای به ریشه خودش میزنه. تا اینکه به دست مردم سرنگون میشه.

دیالوگ دلچسب فیلم اینجاست که یک شخصیت منفور فیلم بعد از تیراندازی به V  با تعجب ازش میپرسه تو چرا نمی میری و V جواب میده: پشت این نقاب بیش از یک جسم وجود داره. پشت این نقاب یک آرمان نهفته است و آرمان ها هیچ وقت نمی میرند.

ولی نظر شخصی من اینه که برای رسیدن به آزادی و تمدن لازم نیست به خیابون ها بیایم بلکه بهتره دانش و آگاهیه مردم رو افزایش بدیم تا یک تغییر اساسی و فارغ از شتاب زدگی رو تجربه کنیم نه یک جنگ داخلی و کشتار. چونکه همه ما میدونیم چنین رژیمی حاضره دست به هر کاری بزنه تا خودش رو سرپا نگه داره حتی به قیمت متلاشی شدن تمام شهرهای زیبای ایران.

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

طرز تهيه ودكا كشمش

keshmesh ودكا يك نوشيدنى تقطيريه شفاف و بى رنگه كه حاوى آب و اتانوله و از تخمير غلات، سيب زمينى یا ميوه هاى شيرين مثل كشمش و خرما و حتى انگور بدست مياد و توى ايران بهش ميگن عرق. شراب انگور رو ميشه تقطير كرد و عرقش رو گرفت ولى نميشه بهش گفت كنياك چونكه تهيه كنياك از چند نوع انگوره و محصول نهايى بايد در بشكه هاى چوبیه بلوط نگهدارى بشه و خيلى داستان داره. حالا هرچى كه مى خواين اسمشو بذارين!

در كل ودكاى غلات، سيب زمينى، كشمش، خرما و انگور شامل آب است و الكل اتيليك كه همون اتانول خوراكيه.

توی این مطلب بهتون میگم که اگه ودکای شما بد بو بشه چطور میتونید بوی بدش رو بگیرید.

بهتره براى بار اول از اين مقدار که نوشتم استفاده كنيد و دفعه دوم اگه خواستيد مقدارش رو به نسبت افزايش بديد.

وسايل و مواد مورد نياز:

بشكه ده ليترى

دو كيلو كشمش

شش ليتر آب

ديگ عرق گيرى

مرحله اول:

بايد اول شراب اوليه رو تهيه كنيم. براى اين كار چوب كشمش ها رو جدا ميكنيم و بدون آت و آشغال ميريزيم توى بشكه و شش ليتر آب ولرم بهش اضافه ميكنيم يعنى به ازاى هر كيلو كشمش سه ليتر آب اضافه ميكنيم.

dry grapeنيازى به اضافه كردن مخمر نيست ولى اگه مى خوايد زود تر به نتيجه برسيد براى اين مقدار يك گرم مخمر نان رو با يك ونيم قاشق چايخورى شكر در يك ليوان آب ولرم حل كنيد و به مواد اضافه كنيد. بازم ميگم اين فقط تخمير رو تسريع ميكنه و پنج روز زودتر نتيجه ميگيريد وگرنه لازمهی كار نيست. بعد با يك چوب بزرگ يا يك ملاقه بزرگ و كاملا پاكيزه مواد رو هم ميزنيم به طورى كه پوسته ى كشمش ها فقط يه كم خراشيده بشه.

مرحله دوم:

بعد از اينكه سر بشكه رو بستيم و تاريخ رو يادداشت كرديم، بشكه نازنين رو يه جاى كم نور با دماى اتاق ميذاريم. دماى اتاق بايد بين ۲۵ تا ۲۸ درجه باشه تا فرايند تخمير آغاز بشه. بعد از دو تا سه روز كشكمش ها باد ميكنن و به بالاى بشكه ميان. اينجاست كه شما بايد با دستاى تميز تركوندن كشمش ها رو شروع كنين و تا جايى كه ميتونيد هم بزنيد. ديگه از اين به بعد هر روز سر بشكه رو باز ميكنيم و هم ميزنيم و توجه داشته باشين كه ديگه هيچ كشمش سالمى به جا نمونه و همه رو بترکونید. در كل، مواد درون بشكه رو در طول بيست روز، شش یا هفت بار، به مدت دو يا سه دقيقه هم ميزنيم و درش رو مىبنديم. از نشانههاى فرايند تخمير اينه كه بوى تندى داره و گاز توليد ميكنه و به صورت حباب از مواد مياد بيرون و از نشانههای پایان دورهی تخمیر اینه که کشمشهای له شده همه ته نشین میشن.

مرحله سوم:

حالا بعد از بيست روز وقتش رسيده كه شراب اوليه رو تقطير كنيم يا به تعبيرى عرقش رو بگيريم. ديگ و وسايل عرق گيرى رو آماده ميكنيم. برای ساختن دیگ عرق گیری اینجا کلیک کنید. مواد درون بشكه رو ميريزيم توى ديگ. در اين حالت شراب اوليه مون بايد فقط يه كم بيشتر از نصف ديگ رو پر كرده باشه بخاطر اينكه اگه ديگ زيادى پر بشه، به جاى عرق مقدارى هم شراب اولیه قاطى محصول نهايى ميشه. سر ديگ رو ميبنديم و زيرش رو روشن ميكنيم و بعد از پنج دقيقه شعله رو روى كم تنظيم ميكنيم به طورى كه دما به صورت تخمينى حدود هفتاد درجه بمونه چون الكل در دماى هفتاد درجه تبخير ميشه. حالا لوله ها رو وصل ميكنيم و آب سرد رو باز ميكنيم تا برج تقطير پر از آب بشه و از خروجى سرازير بشه. اصلاً لازم نيست پر فشار باشه، به اصطلاح يه باريكه ى آب كافيه تا لوله ها خنك بمونن. حالا منتظر مى مونيم تا عرق يا همون ودكاى ناب از لوله ى برج تقطير چكه چكه بياد بيرون. در اين حالت معمولا الكل سنج پنجاه درجه رو نشون ميده. در ضمن عرقى كه بيرون مياد بخاطر طراحى خوب برج تقطير، خنكه و خطايى در الكل سنج نشون نميده چرا كه اگر مايع گرم باشه الكل سنج خطا خواهد داشت. براى اطمينان به اندازهی نصف استكان از محصول اوليه رو دور بريزيد كه اگه الكل متيليكى هم باشه قاطى عرقتون نشه. بعد از مدتى كه عرق گيرى كرديد، الكل شروع ميكنه به افت كردن اينجا ديگه به خودتون بستگى داره كه دوست دارين محصول نهاييتون چند درصد باشه و چه موقع عمليات رو متوقف كنين. با اين مقدار معمولا يك ليتر ودكاى چهل درصد بدست مياد. بعد از اتمام كار شراب اوليه رو دور بريزيد چونكه تمام الكلش رو از جونش كشيديد بيرون.

تجربهی ارزشمند: اگر به هر دلیلی محصول نهایی بوی بدی داشت میتونید از فیلتر کربنی ردش کنید تا بوی بدش گرفته بشه.

فیلتر کربن فعال رو میتونید از مغازههای تصویهی آب تهیه کنید که به فیلتر یخچال معروفه و عکسش رو براتون میذارم.

این فیلتر گازهای بد بو و مضر رو میگیره و روی درصد الکل هیچ تاثیری نداره فقط قبل از استفاده باید به مدت پنج تا ده دقیقه آب رو ازش رد کنید تا کربنهای سیاه رنگ ازش خارج بشن و بذارید آبش کامل تخلیه بشه. عرقی که از فیلتر رد شده مثل ودکای کارخونهایه و هیچ بو و مزهی بدی نمیده. این کاریه که کارخونههای ودکا سازی انجام میدن البته با فیلترهای بیشتر و تکنولوژی بالاتر.

01

من تا حالا کل این فرایند رو صدها بار انجام دادم و تجربه بهم ثابت كرده كه اگر عرق رو به مدت دوهفته يه جاى خنك نگه داریم گيرايى فوق العادهايى بهم ميزنه و عالى ميشه. سابقه داشته كه با پونصد سى سى عرق بيست درصدی سه نفر كله پا شديم. که البته هرکسی یه ظرفیتی داره. يادتون نره عرق رو هميشه با مزه بخوريد. از لحظه هاى زندگيتون لذت ببريد. به خاطر شرايط مملكتمون تا ميتونيد از ودكا و شراب خونگى استفاده كنيد چون مطمئنه، پاكيزهست، گيرايى خيلى خوبى داره، ارزونتره، صبح هم كه از خواب پا ميشيد كسل نيستيد چون قرص و دوا توش نيست و كلاً ثوابش هم بيشتره.همونطور كه خيام ميگه

می نوش که عمر جاودانی اینست

خود حاصلت از دور جوانی اینست

هنگام گل و باده و یاران سرمست

خوش باش دمی که زندگانی اینست

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

ساختن دیگ عرق گیری

برای بدست آوردن ودکا یا عرق به یک سری تجهیزات ساده نیاز داریم که شراب اولیه رو تقطیر کنیم و برای راحت‌تر شدن کار چندتا عکس از تجهیزات عرق گیری خودم میذارم که بتونید با خیال آسوده دست به آچار بشید و شروع کنید به ساختن دیگ عرق گیری خودتون.

اول برج تقطیر رو بسازید. این برج طراحی خیلی خوبی داره و باعث میشه عرق با دمای پایینی بیرون بیاد و همون موقع بتونید از الکل سنج استفاده کنید. بخاطر اینکه الکل سنج در دمای بالا خطای زیادی داره و میزان الکل واقعی رو به شما نشون نمیده. یک لوله‌ی پی‌وی‌سی به قطر ۱۰ سانتیمتر و طول ۳۰ سانتیمتر تهیه کنید و همینطور که تو عکس مشاهده میکنید یک طرف لوله رو با دربند مخصوص لوله ببندید. البته به جای لوله میشه از هر ظرفی که تقریبا به شکل استوانه باشه استفاده کرد. بعد یک سوراخ بالای لوله ایجاد کنید و با یک سر شیلنگ‌خور سوراخ رو پر کنید. سری شیلنگ‌خور رو میتونید از مغازه‌های لوازم ساختمانی بخرید که مهره هم داشته باشه. توجه داشته باشید که برای آب‌بندی باید از چسب آکواریوم استفاده کنید و مهره رو محکم سفت کنید و بذارید چسب خشک بشه. به همین صورت یک سوراخ دیگه پایین لوله ایجاد کنید و همین فرایند رو تکرار کنید.

IMG_3819

IMG_3816

یک لوله‌ی آلومینیوم به قطر ۱۰میلیمتر و طول سه متر تهیه کنید به صورت مارپیچ درش بیارید به طوری که راحت داخل لوله‌ی پولیکا قرار بگیره. برای مارپیچ کردن لوله میتونید اون رو به دور یک لوله کوچیکتر بپیچید. لوله‌ی آلومینیوم خیلی خوبه چون ارزونتر و انعطاف پذیرتر از لوله‌ی مسیه.

IMG_3821

و حالا باید یک سوراخ کوچک هم برای خروجی عرق در نظر بگیرید و با چسب آکواریوم یا قطره‌ای آب‌بندیش کنید.اندازه‌ی دیگ رو باید بسته به مکان و اندازه‌ی اجاق گازتون انتخاب کنید به طوری که مثل عکسی که گذاشتم بتونید برای سر دیگتون واشر درست کنید. سر دیگ رو سوراخ کنید و با هزینه‌ی ده هزارتومن یک تیکه لوله‌ی آلومینیوم رو بهش جوش بدید.

IMG_3820

یک تیکه شیلنک تراز رو از وسط چاک بدید و به عنوان واشر روی لبه‌ی سر دیگ سوار کنید به طوری که مثل توی عکس وقتی دو سر شیلنگ به هم میرسند روی هم سوار بشن.

برای اتصال لوله‌های سر دیگ و برج تقطیر از لوله‌ی گاز استفاده کنید و با بست محکمش کنید.

برای محکم کردن سر دیگ میتونید از چیزهای سنگین مثل وزنه یا آجر استفاده کنید ولی راحتر و مطمئن‌تر از اون اینه که از سه تا انبر قفلی استفاده کنید.

IMG_3822

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

قرص مذهب

pill

توى اين چند دهه موضوعى فراگير شده كه شباهت زيادى با دين و مذهب داره. ظاهر نسبتاً خوبى داره و آدماى زيادى رو به خودش جذب كرده ولى در عين حال باطن مخربى داره كه خيلى ها رو به تباهى كشونده. مطلبى كه مى خوام در موردش صحبت كنم مكتب ها و يا بهتر بگم فرقه هايى هستند كه خودشون رو دانشجوى حقيقت مى دونن. خودشون رو يك فرد معنوى معرفى مى كنن و باور دارن كه راه درستى رو انتخاب كردن و خيلى ها ازش غافلن. اينجا بهتره به توصيف هاى خودم ادامه بدم و بعد در مورد اين مسئله بيشتر فكر كنيم. اين فرقه ها انواع مختلفى دارن كه همه‌ی اونا چاشنى خرافات رو همراهشون دارن. من بيشتر دوست دارم در مورد خطرناك ترين‌شون بنويسم و اون هم كسايى هستند كه از راه مواد مخدر وارد اين داستان شدن يعنى مواد روان گردان به اينها كمك ميكنه تا مشاهداتى رو داشته باشن كه به راحتى بتونن به معنويت ربطش بدن. اتفاقى كه اينجا ميوفته اينه كه فرد واقعا يه سرى چيزايى می‌بينه و باور مى‌كنه و مواد روانگردان رو بعنوان يك ابزار براى رسيدن به همچين مشاهداتى مى‌پذيره. اين تجربه ها خيلى لذت بخش هستن و حقيقى بنظر ميان و تكرار ميشن و تكرار ميشن تا جايى كه فرد اگه خيلى جستجو گر باشه به خیلی از جواب هاش نمى‌رسه و به پشت سرش كه نگاه ميكنه ميبينه مدتى از عمرش رو اينجورى گذرونده و ديگه نمى تونه مثلا ماری‌جوانا، قارچ یا حشیش رو كنار بگذاره. اين ميتونه نمونه‌ى آدمى باشه كه واقعاً دوست داشته حقيقت رو بدونه ولى آيا در راه درستى قدم گذاشته؟ افرادى هم هستند كه تا آخر عمرشون به همین شکل این راه رو ادامه ميدن و از اين قضيه لذت مى برن. اينها عموماً از تزكيه نفس و ساده زيستى صحبت ميكنن و همون حرفاى كهنه مذهبى رو در فالب یک چیز جدید تحويل اطرافيان ميدن و جالب اينجاست كه اگه بيشتر دقت كنيم منافعى رو دنبال ميكنن كه كاملاً با گفته‌هاشون متناقضه. اين فرقه ها دقيقا مثل دين و مذهب به آدما ميگن: ما از عوالم معنوى چيزايى ميدونيم كه شما نميدونيد؛ بياييد در راه ما قدم بگذاريد تا به شما نشان بدهيم. موضوع خطرناك اينه كه وقتى باهم از تجربه هاشون صحبت مى كنن شباهت هاى زيادى رو كشف مى كنن كه باعث شگفتيشون ميشه و مصمم تر از هميشه این راه رو ادامه ميدن. در واقع اين مسئله كاملاً طبيعيه كه چيزهاى مشابهى رو تجربه كنن بخاطر اينكه مواد روان گردان بر روى قسمت های مشخصی از مغز تاثير ميگذاره. من اينجا نمى خوام در مورد قرص، قارچ ها، مسكالين، آمفتانين، ال اس دى و هزارتا مواد روانگردان ديگه صحبت كنم چون خيلى طولانى و تخصصيه. مى خوام به اين نكته اشاره كنم كه لذت بردن از مواد و الكل يه داستان جداگونه ست درحاليكه دريافت و برداشت هاى معنوى از اونا يه داستان متفاوت و خطرناك تره. شَمَن باورى و آيين زار از نمونه هايى هستن كه از مواد روانگردان استفاده مى كنن. گروه هاى هيپى و سبك زندگى اونا بى ارتباط به اين مسائل نيست. جادوگرهاى آفريقايى و روش هاى درمانيشون هم از اين دسته هستن. 

انگار انسان در طول تاريخ دائماً درگير اين موضوعه كه بدنبال يه كسى فراتر از خودش مى گرده تا بهش وصل بشه يا به جايى علاقه داره كه جادويى بنظر مياد و مى خواد اونو كشف كنه. انگار قسمتى از درون انسان علاقه منده به انواع خداها و پيامبرهايى كه از طرف اون اومدن تا بگن حقيقت چيز ديگه ايست نه اون چيزى كه واقعا مى بينيم.

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

اسلام و انسان دوستی

poorاسلام وانسان دوستى هيچ سنخيتى با يكديگر ندارند. اگر اين دو مناسبتى با هم داشتند در كشور جمهورى اسلامى چيزى بنام فقر وجود نداشت.

يك رهبر مسلمان چطور ميتونه در اوج بى نيازى و رفاه زندگى كنه در حالى كه عده ى زيادى از مردم مملكتش در فقر و بدبختى زندگى ميكنن. تنها همين يك موضوع ميتونه ظلم و ستم يك رهبر مسلمان رو به همه ثابت كنه. هزينه و خرج و مخارج يك ماه بيت رهبرى ميتونه زندگى صدها نفر رو از بيچارگى نجات بده. دزدى ها و چپاول هاى مسؤلين و سران نظام مسموم جمهورى اسلامى ايران ميتونه قفر رو در ايران ريشه كن كنه. ديگه از بس از اين چيزاى تكرارى رو گفتيمو شنيديم خسته  شديم و جز ناراحتى هيچى برامون نداشته.

ولى يه چيز مهم بايد بارها و بارها برامون تكرار بشه تا يادمون بمونه كه خاصيت دين و مذهبى كه حكومت و سياست رو در دست داره همينه و بس. گرچه من كلا با دين و مذهب مخالفم ولى مذهبى كه در سياست و حكومت دخالتى نداره خيلى بى آزار تره. حداقلش اينه كه كمبودهاى جامعه و بيچارگى هاى مردم به حاكمان دينى نسبت داده نميشه و خدشه اى به دين وارد نميشه و مقدس باقى ميمونه. در عوض مسئولين سياسى نظام مقصر ميشن و بايد جوابگو باشن. حالا كه صحبت از فقر شد خوبه كه تا جايى كه به ذهنم مى رسه چند كلمه اى هم در مورد فقر فرهنگى و جهل و نادانى بنويسم.

وقتى مسلمانان پولشون رو ميندازن توى ضريح تا نذرشون رو ادا كنن يا ميلياردها هزينه ى ساختن درب و طلا كارى و زيور آلات حرم اهل بيت رو ميدن ديگه از فقر و بدبختى مردم  نبايد تعجب كنيم. چطور ممكنه يك انسان خداپرست

باشه و در عين حال يك انسان مرده رو پرستش كنه و ازش كمك بخواد و به درگاهش نذر و نياز كنه. واسه همين چيزاست كه مسلمانان اهل سنت، شيعيان رو از دين خارج شده ميدونن و به خون شون تشنه هستن. در واقع اونا اعتقاد دارن كه شيعه، دين اسلام رو به تمسخر گرفته و بايد نابود بشه. از نظر اونها شيعيان مردم ابلهى هستند كه اعتقاد دارن يك نفر يك روزى ظهور ميكنه و همه ى دنيا رو نجات ميده.

 و اينو هميشه يادمون باشه كه شيعه فقط دويست ميليون از يك ميلياردو ششصد ميليون مسلمان رو روى زمين تشكيل داده. به تعبيرى نخاله هاى مسلمانان، شيعيان هستند كه گوه كشيدن به دنياى اسلامى كه خودش پر از گوهه.

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

حقیقت پنهان

babyتازگى ها به اين واقعيت پى بردم كه توليد مثل و بقاء نسل خيلى پيچيده تر از اون چيزيه كه فكر ميكنيم. به زندگى خودم كه نگاه ميكنم متوجه مى شم كه خوبى ها و بدى ها و تمامى خصوصيات جدّ و پدر جدّ من به آخرين افراد خانواده و خودم انتقال پيدا كرده و حتى من كه هنوز فرزندى ندارم ناخواسته روى زندگى برادر كوچكترم و خانوادم تاثير گذاشتم و هنوز هم مى گذارم. تاثير هايى كه مى تونه فوق العاده خطرناك و مخرب باشه. خب بديهيه كه من دلم نمى خواد تاثير بدى روى زندگى كسى داشته باشم. مسئله اينجاست كه من به تازگى متوجه اين موضوع شدم و به تعبيرى در يك بازه ى زمانى از زندگيم كنترلى روى رفتارم نداشتم و خودم هم يك قربانى بودم كه از محيط اطرافش تاثير مى پذيره. مطمئناً كسى دلش نمى خواد بچه هاى افسرده و بيچاره اى داشته باشه كه در طول زندگيشون هزاران ضربه روحى و جسمى رو متحمل ميشن. ولى توى دنيايى كه ما زندگى ميكنيم اين احتمالات هميشه وجود دارن. پس صاحب فرزند شدن اين نيست كه از روى احساسات و هيجان تصميم بگيريم كه يه بچه كوچولوى خوشگل بياريم توى اين دنيا كه نگاش كنيم و قربون صدقش بريم و بعدشم كه بزرگ شد يه آدم درست و حسابى تحويل جامعه بديم و كِيفشو ببريم. در واقع همه چيز ممكنه كاملاً برعكس از آب در بياد و به مصيبت تبديل بشه. درسته كه داريم از احتمالات صحبت ميكنيم ولى براى چنين مسئله بسيار مهمى احتمال، نقش پر رنگ ترى رو بازى ميكنه. در همين لحظه كه دارم مينويسم دوستان و آشنايانى دارم كه انگار فراموش كردن كه چه زندگى سختى داشتن و چه ها كشيدن تا به يك زندگى متوسط دست پيدا كنن و حالا خيلى راحت با همون شرايط صاحب بچه ميشن. انگار اين چرخه فلاكت و ندانم كارى تا ابد داره تكرار ميشه و مثل ويروس همه جا رو فرا گرفته و تغيير شكل ميده. انگار انسان هيچ وقت به اين ويروس نادانى مصونيت پيدا نميكنه يا شايد هم خودش نمى خواد كه پاشو از اين چرخه بيرون بگذاره. با اين حرف ها شايد مى خوام با خودم به اين نتيجه برسم كه براى بچه دار شدن شرايطى ايده آل لازمه تا احتمال خراب شدن دنيا روى سر اون بچه ى بيگناه كمتر بشه. همانطور كه خيام ميگه

افلاک که جز غم نفزایند دگر

ننهند بجا تا نربایند دگر

ناآمدگان اگر بدانند که ما

از دهر چه میکشیم نایند دگر

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

زنده باد هوش مصنوعی

aiچرا انسان اشرف مخلوقاته؟ خب معلومه كه اين اسم رو خودمون براى خودمون انتخاب كرديم. منظورم اينه كه مثلا يه گربه نيومده بگه به به عجب مخلوقى!! در واقع يه كم خودخواهانه به نظر مياد. بخاطر اينكه اتفاقاً ما خيلى شكننده و ضعيفيم. به نظر من انسان مسخره ترين سيستم روى كره ى زمينه. ما كه چنين روح لطيفى داريم و خيلى زود ناراحت مى شيم چرا بايد سرطان بگيريم؟ فكر كنم در روند فرگشت يه سرى اشتباهاتى صورت گرفته يعنى اينكه ما نبايد با بدبختى و مصيبت ناراحت بشيم چون يه چيز عاديه و ما اينو مى دونيم و آگاهيم كه بدبختى و بيچارگى ممكنه براى هر كسى پيش بياد. كسى كه سرطان ميگيره در طول درمان، آرزوى مرگ ميكنه و شايد هم زنده نمونه پس اصرار ما براى بچه دار شدن چيه؟ يه بچه كه پاشو توى دنيا ميذاره ممكنه با ميليون ها حمله هاى روحى و جسمى روبه رو بشه. انگار اينجا جاى خوب و امنى به نظر نمياد. پس چرا ما انسان ها اينقدر راحت و سريع تصميم مى گيريم كه بچه دار بشيم؟ كه چى بشه؟ كه بگيم بچه داريم؟ كه بگيم براى بقاء نسلمونه؟ آيا همچين گونه ضعيفى مستحق باقى موندن روى زمينه؟ يا شايد اصلاً كسى كه به سرطان مبتلا ميشه يا قطع نخاع ميشه متهم به مرگه و الكى داره تلاش ميكنه كه زنده بمونه؟ در هر صورت طرح چنين مسئله ايى به آسيب پذير بودن انسان كمكى نميكنه.

اگه تمام خوشى هاى دنيا رو بزاريم روى يك كفه ترازو از كفه ديگر ترازو كه توش مريضيه سبك تر خواهد بود. تازه بدبختى هاى ديگه ى دنيا رو بذاريم كنار.

به كشور هاى فقير و جنگ زده و بدبخت نگاه كنيد كه البته ما هم خيلى راحت با يك اتفاق مى تونيم به سرنوشت اونا دچار بشيم. يه جاهايى توى دنيا هست كه مردم از نبود آب و غذا ميميرن و اگه با دقت نگاه كنيم از همه بيشتر بچه دارن. ممكنه بگيم به خاطر نبود آگاهيه كه اينطور بچه دار ميشن و هميشه بدبختن؛ ما با اونا چه فرقى داريم؟ بنظر من هيچ فرقى نداريم فقط شكممون سيره وگرنه همون انسانيم  با همون اسپرم و تخمك و فكر ميكنيم كه متمدن تريم. در واقع از خودخواهى ماست كه دست به توليد مثل ميزنيم. تمام دلايلى كه ميتونيم براى توليد مثل بياريم از منافع ما نشأت ميگيره. يا شايد ما اين چيز ها رو نمى دونيم يا فراموش كرديم. يعنى به فرض مثال يه بچه دنيا مياد و در سن هشت سالگى سرطان ميگيره بعد به پدر مادرش نگاه ميكنه و ميگه يعنى شما نميدونستيد ممكنه همچين اتفاقى براى من پيش بياد يعنى ميخواين بگين حواسمون نبوده؟ يعنى من الان دهنم داره سرويس ميشه بخاطر كم عقلى شماست؟ اصلاً بذاريد بپرسم چرا من رو به دنيا آورديد؟ براى اينكه خودتون لذت ببريد؟ اين داستان مى تونه بدتر از اين هم باشه مثل عقب موندگى ذهنى، نقص عضو، گشنگى و جنگ زدگى و خفقان.

من مدتى پيش عمل جراحى آپانديس داشتم. دردش جورى بود كه از هوش مى رفتم و آرزوى مرگ مى كردم و وقتى توى يك حادثه ديگه به چشمم آسيب رسيد با خودم گفتم ما آدما به تُف هم بند نيستيم. روزهاى بعد از عمل جراحى خيلى با خودم فكر مى كردم. به اين فكر مى كردم كه جنبشى عليه انسان ها تشكيل بدم و متقاعدشون كنم كه ديگه توليد مثل نكنن مثلا تصور كنيد كه ربات هايى وجود دارن با هوش مصنوعى كه هيچ وقت مريض نميشن و هروقت فرسوده مى شن قطعات خودشون رو تعوض ميكنن و تا ابد زنده ميمونن و لذت مى برن. و اما سؤال اينجاست كه آيا لذت مى برن يا نه؟ چطوره كارى كنيم كه ربات ها لذت ببرن و ما هم خودمون رو از روى كره زمين حذف كنيم. يه كم ترسناك به نظر مياد نه؟ مگه هدف ما توى زندگى چيه؟ چرا به اين دنيا اومديم؟ اومديم كه بدونيم؟ چى رو؟ اين همه بدبختى رو؟ ممكنه بگيد خوشبختى هم وجود داره ولى فكر مى كنيد كدوم يكى غالبه؟ و آيا اصلاً ارزششو داره؟ من فكر مى كنم طرح چنين سؤال هايى از جانب انسان باعث بوجود اومدن نظريه هايى مثل بهشت و جهنم شده تا انسان بتونه به زندگى ادامه بده و هميشه به فرا رسيدن يك روز خوب اميدوار باشه.بهشت و جهنمى كه هيچ كس تا به حال به اونجا نرفته و نديده.

شايد اين مطلب از روى خشم و عصبانيت نوشته شده باشه ولى يك حقيقته كه نميشه انكارش كرد.

طفلى غنوده در بر من بيمار

با گونه هاى سرخ تب آلوده

با گيسوان درهم آشفته

تا نيمه شب ز درد نياسوده

هر دم ميان پنجه ى من لرزد

انگشت هاى لاغر و تب دارش

من ناله مى كنم كه خداوندا

جانم بگير و كم بده آزارش

فروغ فرخزاد

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

طرز تهيه شراب انگور

sharabامروز مى خوام روش تهيه شراب انگور رو خيلى ساده و مفيد براتون بنويسم. درست كردن شراب روش هاى سليقه ايى و مختلفى داره ولى اساس كار همشون يكيه و من تصميم گرفتم راه ساده و راحت رو انتخاب كنم و ننيجه خيلى خوبى هم گرفتم.هرچى بيشتر اين كار رو تكرار كنين كار كشته تر و با تجربه تر ميشين

وسايل و مواد مورد نياز

بشكه ده ليترى

انگور سياه دوازده كيلو

و يك دوست خوب و خوش مشرب

بشكه رو سعى كنيد يه چيز با كيفيت انتخاب كنيد، كه سرش خوب بسته شه. انگور رو لازم نيست بشوريد چون سفيدى روى پوست انگور به فرايند تخمير كمك ميكنه.به مخمر و شكر نيازى نيست طبيعت كار خودش رو به خوبى انجام ميده.

مرحله اول

با دست هاى شسته و خشك شده، دوازده كيلو انگور رو دون كنيد و بريزيد توى بشكه. تقريبا دو كيلو چوب و آت و آشغال داره در نتيجه ده كيلو انگور خالص بهتون ميده. بعضيها انگور رو خوشه اى و با چوب ميندازند كه به نظر من بر روى طعم شراب تاثير ميذاره و يه كم كثيف كارى ميشه. در ضمن انگور هاى خراب رو بريزيد دور. حالا با دست انگور ها رو تا جايى كه ميتونيد له كنيد و چنگ بزنيد و توجه داشته باشيد كه در اين مرحله كه آب انگور بيرون ميزنه ارتفاع كل مواد، دو سوم بشكه رو پر كرده باشه.

مرحله دوم

بعد از اينكه سر بشكه رو بستيد بشكه ى عزيز رو بزاريد يه جاى كم نور با دماى اتاق. دماى اتاق بايد ٢٤ تا ٢٧ درجه باشه. در ضمن يادداشت تاريخ يادتون نره. خب حالا فرايند تخمير شروع ميشه و انگور هاى سالم ميان بالاى بشكه. بعد از روز سوم، روزى يكبار سر بشكه رو باز ميكنيد و با دستهاى تميز انگور هاى سالم رو ميتركونيد و مواد رو هم ميزنيد. دو دقیقه اينكارو انجام ميديم وسرش رو میبندیم و بشكه رو ميذاريم به حال خودش بمونه.

نكته: در روز چهارم، پنجم بوى شراب مشخصه و اگه دقت كنيد مواد توى بشكه حباب و گاز توليد مى كنه.

مرحله سوم

بعد از بیست و پنج تا سی روز كل شراب با تفاله رو از پارچه ى صافى رد ميكنيم. پارچه صافى ميتونه مثل يك كيسه يا گونى دوخته بشه كه راحت تر باشه به طورى كه شراب رو داخلش بريزيم و بچلونيم تا تفاله ها بمونن و مايع شراب به لگن يا تشت سرازير بشه. بافت پارچه ى صافى طوريه كه منفذ هاى درشت ترى نسبت به پارچه هاى ديگه داره ولى مثل تور هم نيست. از پارچه فروشيها بپرسين بهتون ميگن. بعد شراب صاف شده رو به بطرى هاى شيشه ايى انتقال ميديم به طورى كه نيم سانت فضاى خالى براشون در نظر ميگيريم. توجه داشته باشيد كه تمام وسايلمون بايد پاكيزه باشند.

اين مقدار انگور بسته به نوع انگورى كه انتخاب ميكنيد تقريباً پنج تا شش ليتر شراب ناب بهتون ميده كه مى تونيد به نسبت، مقدار انگور و اندازه بشكه تون رو افزايش بديد.

اين شراب بدست اومده فوق العاده با كيفيت، پاكيزه، خوش طعم و گيرا خواهد بود به شرطى كه حداقل پنجاه روز ديگه بذاريد توى بطرى و يك جاى خنك بمونه و بعد نوش جان كنيد. در نهايت ممكنه ته بطرى ها مقدارى دُرد ته نشين بشه كه بازم ميتونيد صافش كنيد و يا اينكه شراب رو با يك شيلنگ نازك به يك بطرى ديگه انتقالش بديد بدون اينكه دُرد وارد شيشه دوم بشه. بعضيا هم به نشانه ى خراباتى و كار كشتگى دُرد شراب رو نوش جان مى كنند.

از لحظه هاى زندگيتون لذت ببريد، يادتون نره يك بطرى شراب ناب رو به دوستتون هديه بديد و مطمئن باشيد كه قدرشو ميدونه. با دوستاتون در مورد شراب و نحوه درست كردنش صحبت كنيد و تجربيات خودتون رو با هم به اشتراك بگذاريد. به خاطر شرايطى كه تو ايران داريم تا جايى كه ميتونيد از شراب و ودكاى خونگى استفاده كنيد.

برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم

زان پیش که از زمانه تابی بخوریم

کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی

چندان ندهد زمان که آبی بخوریم

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

جایگاه زن در اسلام

muslim womenحجاب اجباری زنان بدیهیست که از ذهن مسموم یک مذهبی زاده شده و تا این حد گسترش پیدا کرده و به قوانین یک مملکت تبدیل شده؛ مملکتی که زیر سلطه یک حکومت دیکتاتوری قرار گرفته.حالا باید پرسید که حجاب از کجا اومده و چرا و به چه دردی میخوره؟ و اینکه از نظر روانشناسی چه جایگاهی داره؟
از اونجایی که خیلی از احکام واعمال مسلمانان رابطه عمیقی با مسائل جنسی داره، هر چه بیشتر در این مورد مطالعه میکنیم بیشتر به این واقعیت نزدیک میشیم که اسلام سرشار از انحرافات جنسی و اخلاقیه. تصور کنید که این انحرافات، با قدرت و زورگویی مردان مسلمان همراه بشه تا اسباب ظلم و ستم علیه زنان به بدترین شکل ممکن فراهم بشه و حق وحقوق زنان رو به اسفناک ترین وضع ممکن در بیاره. در اسلام، زن هیچ وظیفه ای جز رابطه جنسی، خانه داری و بزرگ کردن فرزندان نداره که در ازای اون پول دریافت میکنه و اجرت المثل نام داره.
زن شرعا نمي‌تونه بدون اجازه همسرش از خونه خارج بشه. ادامه تحصيل و كار كردن زن در خارج از منزل هم بايد با اجازه شوهر باشه. حق طلاق مردان، حق صیغه، مهریه زنان، دیه و ارث زنان و صدها موضوعات دیگه از شیطانی بودن این دین خبر میده و هر عاقلی میتونه متوجه بشه که چه افکار مسمومی پشت این قضایا وجود داره.مرد یا زنی که به این مسائل اعتقاد داره بی شک با یک ترس در وجودش روبه رو هست و یا از یک اختلال روانی رنج می بره و یا ممکنه از سوی حجاب و امثال اون امتیاز و نوازشی کاذب دریافت کنه که ممکنه تا آخر عمرش بدون مشکل باهاش زندگی کنه اما اینجا نباید فراموش بشه که حقیقت کتمان شده.
 متاسفانه ما تنها کشوری هستیم که حجاب در اون اجباریه و این موضوع برخواسته از ذهن کثیف حاکمان جمهوری اسلامیه و از زمان انقلاب به طرز احمقانه ای شروع شده. به سادگی مشخصه که اینها در یک موقعیت نکبت بار فکری چنین تصمیمی گرفتند که یکی از احکام اسلام رو به صورت قانون در سراسر مملکت حکم فرما کنند

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

سعید طوسی VS شبکه های مجازی

خدا رو شکر که شبکه های مجازی وجود دارن و یواش یواش دارن روی مردم تاثیر میذارن. این پرونده آقای سعید طوسی مربوط به سال نود میشه ولی به نظر من این که الان سر زبون ها افتاده تاثیر و نقش مهم شبکه های مجازی رو نشون میده. ممکنه مضراتی هم داشته باشه ولی برای مردم ایران در این زمان خاص بسیار مفیده. این پروسه عقل گرایی و کنار گذاشتن ترس و کنار گذاشتن خرافات، به تدریج و به مرور زمان خود به خود اتفاق میوفته ولی شبکه های مجازی به این پروسه سرعت می بخشن و کار رو راحت تر می کنن. مردم بیشتر با جنایات جمهوری اسلامی آشنا میشن و روز به روز این کثافت کاریها و زندان کردن ها و تجاوز ها و دزدیها ملموس تر میشن. فکرش رو بکنید یک مریض جنسی در لباس دین و در مقام قاری قرآن برای افتتاحیه مجلس، قرآن تلاوت میکنه تا نمایندگان مجلس به کثافت کشوندن مملکت رو آغاز کنند و با روح مسموم سعید طوسی هماهنگ بشن تا به تمام مردم ایران تجاوز کنن. این فقط یک نمونه کوچک از هنر نمایی های اسلامه. در واقع اگر بخوایم دقیق تر به موضوع نگاه کنیم نباید خیلی تعجب کنیم چرا که ایشون خیلی شبیه به پیامبرش داره عمل میکنه. تجاوز های جنسی پیامبر اسلام و پیروانش به دشمنانشون و اختیار کردن ده ها زن وکنیز خیلی بی شباهت به کار ایشون نیست. و تصور کنید که چقدر از این افراد تو جامعه وجود دارند و دارن از دور به مسائل نگاه میکنن و تنهایی با فکر های توی سرشون کلنجار میرن که شباهتی با این آقا دارن. حتما یه عده ایشون میگن: «خاک تو سرت که گیر افتادی، بلد نبودی چیکار کنی» و بعضی هاشون میگن: «وای، چه رسوایی! باید از این به بعد مواظب باشم»
بله دوستان، به مانند اینها فراوان توی مملکتمون پیدا میشه. اینها که آخوند و قاری و مداح و مبلغ دینی هستند مصونیت بیشتری نسبت به بقیه دارند و چه بسا که ککشون هم نمیگزه و روز به روز کلفت تر میشن.
اینها به همین شکل ادامه میدن و همچنان قوی می مونن تا زمانی که مردم به خودشون بیان و دیگه از عقاید مسموم و احکام کثیفشون تبعیت نکنن و من به اون روز باور دارم؛ روزی که انسان دری تازه به رویش باز میشه و تازه اونجا اول راهه

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

زندگی،چند دهه زود تمام شونده

امروز کلی داشتم با خودم فکر می کردم و کلنجار می رفتم که من، که الان بیست وهشت سالمه؛ توی زندگیم چیکار کردم. گرچه پیرمرد شصت ساله نیستم که بخوام همچین حرفی بزنم ولی بنظرم زمان خوبیه که از بیرون یه نگاهی به خودم بندازم و در موردش فکر کنم و در آخراینکه درآینده چیکار می خوام بکنم. بعد به شرایطی که ما جوون ها توش قرار داریم نگاه می کنم و بعد از کلی فکر کردن متوجه می شم که توی بد وضعیتی گیر افتادیم و این موضوع که هر دفعه می خوام برگردم به خودم نگاه کنم تبدیل میشه به یه چیز ناخوشایند که اتفاقاً هر دفعه گند میزنه به اعصاب و روحیه آدم و رمق آدمو می گیره…البته اگه آدم حساب بشیم واقعاً…در واقع بعضی وقت ها به آدم بودنم شک می کنم. بعضی وقت ها پیش خودم می گم اگه توی جنگل زندگی می کردیم دیگه تکلیفمون مشخص بود؛ آقا اینجا جنگله دیگه، باید از قانون اینجا پیروی کنی.دیگه تکلیفت مشخصه.
توی مملکت عزیز ایران هیچ قانونی وجود نداره، در واقع اینجا قانون مثل دلقکی میمونه که از دور برات شکلک در میاره وبهت می خنده و میشه سوهان روحت.
واقعاً که مملکتِ سراسر کثافتی داریم.
يعنى هر كارى ميكنم نميتونم به آرزوهام برسم و وبا محدوديت هايي كه توى اين مملكت داريم نميتونم ارزش هام رو حفظ كنم و بهشون پروبال بدم. يه نگاهى به دور و بر خودمون بندازيم مهندس ها و كارشناسى ارشد هايي رو ميبينيم كه دارن رو تاكسي و وانت بار كار ميكنن و حتا اونايي كه يه كار درست حسابى توى شركتى چيزى دارن، تخصصشون ربطى به شغلشون نداره. مثلا يارو مهندس كشاورزيه، حالا توى شركت نفت اپراتور سوخت گيريه. يعنى هرچي خونده پشم.
بعد پیش خودم میگم برگردم به چند سال قبل و مروری بر گذشته داشته باشم که آیا قبلاً خوب بوده حالا بد شده؟!  یا بلعکس قبلاً بد بوده حالا شرایط بهتری داریم؟! یا شاید هم توقع من بالا رفته چونکه می دونید که: هر چی توقع آدم بره بالاتر ممکنه بیشتر اذیّت بشه و از طرفی هم ممکنه بیشتر پیشرفت کنه…بگذریم، بعد به جای اینکه بشینم زمان ها و شرایطشون رو با هم مقایسه کنم به یک سری چیزای دیگه رسیدم؛ من متوجه شدم ما نه الان و نه هیچ وقت دیگه هیچی نداشتیم، هیچی نبودیم، از درک خیلی از احساسات محروم شدیم. ما توی مدرسه کلاس رقص نداشتیم کلاس موسیقی نداشتیم، ما هیچوقت توی سلف مدرسه نچرخیدیم تا ظرفهامون رو پر از غذاهای خوش آب و رنگ کنن و با دوستامون سر میز بشینیم و بخندیم ومعاشرت کنیم.اصلاً ما ازجنس مخالف جدا شدیم.ما هیچوقت جشن فارغ التحصیلی نداشتیم تا کلاه هامون رو بندازیم تو آسمون و احساساتمون رو بروز بدیم و نترسیم که شاد هستیم.
ما همیشه بازخواست شدیم، به خاطر موهامون به خاطر ناخون هامون بخاطرحجابمون…دختر های ما در اوج گرما لباس های بلند پوشیدن و زیر مقنعه عرق ریختن.
ما هرگز نفهمیدیم جنس مخالف شاخ و دم نداره و مثل ما آدمه و میشه باهاش دوست شد و بدون نیت های شوم به اون اعتماد کرد. راستش جنس مخالف هم هرگز این رو نفهمید.
بهترین روزهای زندگیمون با کابوس کنکور هدر رفت…با سربازی
از طرفی قربانی خواسته هایی شدیم که پدر و مادرمون هرگز به اون نرسیدن.هیچکس به ما نگفت جامعه هنرمند بیشتر می خواد تا مهندس. هیچکس نفهمید شب ها با رویای ساز و بوم نقاشی به خواب میریم. هیچکس به ما نگفت موفقیت پزشکی و مهندسی و وکالت نیست…
یه وقتایی فکر می کنم که دست از تلاش برداشتم و کاری برا زندگیم نمی کنم.
توی کتاب «ناتور دشت» به یک مطلبی رسیدم که باهاش احساس همزاد پنداری می کردم وبیاد داداش کوچیکم هم افتادم…نوشته بود:
(( سقوطی که من ازش حرف میزنم و گمونم تو دنبالشی. سقوط خاصیه. یه سقوط وحشتناک.مردی که سقوط میکنه حق نداره به قهقرا رسیدنشو حس کنه یا صداشو بشنوه. همینطور به سقوطش ادامه میده. همه چی آماده ست واسه سقوط کسی که لحظه ای تو عمرش دنبال چیزی میگرده که محیطش نمی تونه بهش بده یا فقط خیال میکنه که محیطش نمی تونه بهش بده. واسه همین هم از جست و جو دست می کشه. حتا قبل از اینکه بتونه شروع کنه دست می کشه. ))
خوب میدونم یه چند وقت دیگه دوباره این موضوعِ نکبتِ روحیه خراب کنِ «میخوای چیکار کنی» میاد سراغم…آخه میدونید، این فکر نا گزیر میاد سراغ آدم،  چراکه زندگی ما چند دهه ی زود تمام شونده ست

نويسنده: وبلاگ جوان ايرانى

توییتر

اینستاگرام

دزدي قانوني و رسمي

دزدی قانونی و رسمی
رئیس سازمان مدیریت بحران کشور خبر داد:
امضای تفاهمنامه با حوزه علمیه برای کاهش بلایای طبیعی
«از حوزه علمیه برای بکارگیری نقش معنویت در کاهش بلایای طبیعی استفاده می کنیم و در مرحله اول با حوزه های علمیه قم، اصفهان، مشهد و شیراز تفاهمنامه امضا کرده ایم»
همانطور که متوجه شدید یک مقام دولتی با صراحت در رسانه ها میگه که ما به حوزه های علمیه پول میدیم که آخوند ها برای مملکت دعا کنند تا از بلایای طبیعی مثل زلزله و سیل و خشکسالی جلوگیری بشه..!  یعنی تمام مباحثی که یک مملکت باید به کمک علم وتکنولوژی و دانش متوجه بشه که چگونه باید در برابر بلایای طبیعی واکنش نشون بده.
پس ما نباید تعجب کنیم اگه حکومت هر قصه مسخره ای رو برای مردم تعریف کنه و مردم باور کنن و به اون ایمان بیارن…از جمله: عفیر الاغ محمد رسول الله که باهاش تا آسمون هفتم رفت و غیبت امام دوازدهم و نامه نگاری با شیخ مفید و کتاب های آسمانی در پوست بُز ومسجد جمکران.
و در آخر به این اشاره می کنم که مرز خرافات و دین به جایی می رسد که یک عمل وحشیانه و غیر انسانی به حکمی الهی و فقهی تبدیل می شود مثل سنگسار:
«بسیاری از احکام دینی از سنت پیامبر (ص) استنباط می شود نه از قرآن کریم، مثلاً اینکه سگ نجس است حکمی است که همه فقهاء اسلامی قبول دارند ولی در قرآن به آن اشاره ای نشده است.حکم سنگسار (رجم) هم از همین قبیل است و از سنت پیامبر استنباط و نقل شده است»

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.

بالا ↑